یک فنجان دوست داشتن، مهمان من ..

ساخت وبلاگ
خواب دیدم که کشتمش، در یک خانه ی بزرگ و لوکس که نه خانه ی من بود، نه خانه ی او. نه چاقویی در دستم بود و نه قطره ای خون بر زمین  چکیده شده بود. با این وجود خوب می دانستم که مرده است و با این که دلیلی برای قاتل بودن من وجود نداشت، اسم و رسم قاتل را در تمام خواب یدک می کشیدم. روی تخت بی جان و بی روح دیده بودمش و لحظه به لحظه از دست دادن و تمام شدنش را با چشم های خودم دیدم! فرار کرده بودم از خودم، از اسم قاتل و ترس این که گناه نکرده، پای من نوشته شود. قبل از این که از خواب بپرم قاتل را دیدم، قاتل من نبودم، مادرش بود ... از خواب پریدم و به قاتل نبودنم فکر کردم. به این که چرا در تمام خواب، زجر قاتل بودن را من چشیدم. به خودم که آمدم، جواب مشخص شد. زمانی که باید دستش را می گرفتم تا غرق نشود، رهایش کردم. حالا هم به خودم فرصت دادم هم به او، من برای پاک کردن ننگ قتل، او برای جبران گذشته ... یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 39 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 5:33

شب های تلخ که صبح ندارند و انتهایی برایشان نیست. آدامسی را بین دندانت نگه دار و با دستت بکش! شب های تلخ مثل این آدامس کش می آیند، تا خود صبح، تا خود ِ فردا و فردا ها...

یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 36 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 5:33

آدم ها اغلب تمایل دارند چیزی که دوست دارند از حرف های تو دریافت کنند را بشنوند. پس وقتی در حال مکالمه با کسی هستی و هر چه می گویی چیز دیگری برداشت می شود، به خاطر بیاور مشکل نه از توست و نه از توضیحات و فن بیانت! مشکل از آن جا آب می خورد که همه می خواهند چیزی که خودشان فکر می کنند درست است را از زبان دیگری بشنوند، همین!

در کمال ناباوری، آدم ها این روز ها در ناجوانمردانه ترین حالت، فقط به خودشان فکر می کنند.

یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 37 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 5:33

باور دارم که قبل از این که در دنیای واقعی شکست بخوریم، در ذهنمان شکست می خوریم و به خودمان و سبک و سنگین کردن های الکی ـمان می بازیم. باور دارم که همه مان یک جاهایی از زندگی ـمان خودمان بینی خودمان را به خاک مالیدیم و خودمان پشت خودمان را به زمین زدیم. باور دارم گاهی باید در آینه به خودمان نگاه کنیم و بگوییم: "شکستت میدم! آره.. خودم ! تنهای تنها ..."

یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 34 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 5:33

درست است که چای خیلی نوشیدنی سالمی نیست و اما و اگر هایی برایش گذاشته اند، اما من چای های خانه مان را عاشقم. نوشیدنی معجزه آسایی که پای ثابت دورهمی های ما شده و آنقدر اعجاب برانگیز است که یک تنه مادر را از آشپزخانه بیرون می کشد، گوشی برادر را هُل می دهد به گوشه و کناری و حواس پدر را از تلویزیون پرت می کند و شش دانگ جمع دورهمی کوچک ما می کند. حرف ها را جان، روابط را صیقل و کنار هم بودن ها را رنگ می بخشد. شاید چای خیلی هم سالم، خاص و امروزی نباشد، اما من چای های عصرانه خانه مان را که همراه بوی گل محمدی، دارچین و هل، بوی دوست داشتن هم می دهد را عاشقم. یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 36 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 5:33

راستش خیلی برایم لذت بخش بود! تعجب زن ها و دختر های پر ادعای فامیل، وقتی که روسری ام باز می شد و چشمشان به بلندی موهایم می افتاد و می گفتند: «وای... فکر نمی کردم انقدر موهات بلند باشه». لذت می بردم وقتی که می نشستم روی زمین و انتهای موهایم نقش بر زمین می شد و اسباب بازی دختر های کم سن و سال جمع می شد. خیلی لذت بخش بود، اما همه ی این ها فقط ظاهر قضیه بود. یک سالی می شد که 10-15 سانت انتهایی موهایم بی جان شده بود، اصلا دیگر شباهتی به مو نداشت و حال و روز خوبی نداشت. از دور زیبا و براق بود، اما برای منی که هر روز با آن سر و کار داشتم، مثل روز روشن بود که تمام زیبایی اش مصنوعی است. یک شب که داشتم به انتهای بی جان موهایم فکر می کردم، با خودم گفتم: «باید این مو کوتاه بشه»! می دانستم می ترسم، از این که در بازی دخترانه ی «موهات کوتاه تر از منه» ، بازنده شوم. اما تصمیمم کوچکی که در آن لحظه خیلی برایم سخت و بزرگ بود را گرفتم. شاید تمام این یک سالی که باید موهایم را کوتاه می کردم و نکردم، می خواستم چشم آدم های اطرافم را راضی و دهانشان را بسته نگه دارم.. تصمیم را گرفتم! بی معطلی قیچی را دست مادر د یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 42 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 5:33